پيام
+
[تلگرام]
ما هيچ وقت سهمي از عاشقانه هاي پاييز نداشتيم...
هيچ قرار ي در کار نبوده است
هيچ باران بي موقعي براي ما نباريده
و هيچ ميز دو نفره اي در هيچ کدام از کافه هاي دنج اين شهر، جاي هميشگي ما نيست!
چه داستان ها و شعر هاي مضحکي که مدعيان ع ش ق ميخوانند...
کل سهم ما از اين همه رنگ و ذوق ، ميشود نارنجي خرمالو و سرخي انار مان! آن هم اگر شانس بياوريم...
ميداني؟ ما بايد منتظر زمستان بمانيم!!
و اميدوار باشيم که باز هم برف بيايد!
فقط پاکي، سرسختي و سوز اين فصل است که در اوج آرامش
ما و آنچه زيسته ايم را توصيف ميکند....
تو که بهتر ميداني! بي شک خاطرت هست!
البته ميشود انتظار بهار را هم کشيد
او هم مي تواند راوي خوبي از قسمت مان باشد از آينده و شايد روز هايي که ورق بر ميگردد...
خدا را چه ديدي؟!
ف. ب
98.8.11
||عليرضا خان||
98/9/13

عشقستان اسماعيل
خدا را چه ديدي؟...
* راوندي *
خدا را چه ديدي & شايد دل سپردي ...
خانم مهندس
{a h=beshnoazdelman}تبريزي{/a} ممنون داداش
خانم مهندس
{a h=ravandi} راوندي {/a} @};-
خانم مهندس
{a h=smaeil59}عشقستان اسماعيل{/a} :)
خانم مهندس
{a h=goldenrose}دهکده موسيقي{/a} مرسي عزيزم. لطف داري @};-
خانم مهندس
{a h=mobarez10}مبارز..{/a} ممنونم خانومي. محبت داريد.... خيلي خوشحال شدم. قربونت =)@};-@};-